- تمجید کردن
ارج نهادن ستودن تعریف کردن، بزرگ داشتن ببزرگی یاد کردن
معنی تمجید کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- تمجید کردن
نکو داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(اِ کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
در تداول امروزی مهلت بیشتری تعیین کردن. فاصله زمانی اجرای امری را افزودن. انجام دادن تعهدی را به تأخیر انداختن. و بیشتر در مورد افزودن مدت پرداخت دین بکار رود: سفتۀ فلان کس تمدید شد
(اِطْ طِ اُ دَ)
لغت نامه دهخدا
راست کردن. هموار و آراسته کردن. ترتیب و انتظام دادن.
- تمهید عذرکردن، عذر نهادن. عذر گسترانیدن. عذر آوردن. آراستن بهانه و پوزش: و عذر بسیار تمهید کن تا بعد از آن مرا چه فراز آید. (سندبادنامه ص 239).
- تمهید مقدمه کردن، ترتیب و آراستن و مرتب کردن مقدمۀ سخنی. فراهم کردن و آراستن سخن چنانکه مدخل مطلوبی برای بیان اصلی قرار گیرد: پس این مقدمه از بهر آن تمهید کردیم تا خردمندان بدانند که غرض از شراب خوردن چیست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
تمهید صد مقدمه کردیم حیف حیف
یک ره نشد که گوش کند داستان ما.
تنها (از آنندراج).
رجوع به تمهید و دیگر ترکیبهای آن شود
- تمهید عذرکردن، عذر نهادن. عذر گسترانیدن. عذر آوردن. آراستن بهانه و پوزش: و عذر بسیار تمهید کن تا بعد از آن مرا چه فراز آید. (سندبادنامه ص 239).
- تمهید مقدمه کردن، ترتیب و آراستن و مرتب کردن مقدمۀ سخنی. فراهم کردن و آراستن سخن چنانکه مدخل مطلوبی برای بیان اصلی قرار گیرد: پس این مقدمه از بهر آن تمهید کردیم تا خردمندان بدانند که غرض از شراب خوردن چیست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
تمهید صد مقدمه کردیم حیف حیف
یک ره نشد که گوش کند داستان ما.
تنها (از آنندراج).
رجوع به تمهید و دیگر ترکیبهای آن شود
پیروی کردن، عمل کردن بفتوای مجتهد، حرکت و طرز تکلم کسی را نشان دادن
ثابت و استوار کردن، حکم دادن، عهد کردن پیمان کردن، مهر کردن قباله
